بازگشت مجدد

هوالمحبوب

با سلام خدمت دوستان. مخصوصا آن هایی که برام پیغام گذاشتن و احساسات خودشون رو نشون دادن.برای تک تک شون آرزوی سلامتی و توفیق الهی بیش از پیش خواستارم.اگه خدا بخواد میخوام وبلاگم رو دوباره راه اندازی کنم. از نظرتات شما هم استقبال میکنم.

خدا عاقبت تون رو ختم به خیر کنه.

پیام آور انقلاب عاشورا

حضرت زینب علیهاالسلام در یک نگاه


پر رفت و آمدترین خانه «محله بنی‌هاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظه‌شماری می‌کردند، و دل خوش می‌داشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسه‌های محبت را بر گونه‌های عطر آگینش نثار گردانند.

پس از یک سکوت تقریباً کوتاه، موج شادی در فضا اوج گرفت، و همه با خبر شدند که از دامن زهرا علیهاالسلام، دختر بزرگواری چهره به‌جهان گشوده است.

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد. او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.

آری، در پنجم جمادی‌الاولی سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی، دختر فاطمه علیهاالسلام متولد شد. (1) مادر، سومین فرزند خود را به دنیا آورد، و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.

رسم خانواده‌ علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نام‌گذاری نوزاد خود را به‌بزرگِ خانواده واگذار می‌کردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم به‌جهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود، و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد، و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسه‌ها به گونه‌اش افکند. و نام کودک را زینب نهاد.

کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.


مادر زینب علیهاالسلام

مادر زینب، فاطمه زهراست- محبوب‌ترین دختران پیامبر نزد آن بزرگوار- کسی که از نقطه نظر خلقت و خصلت شبیه‌ترین افراد به پیغمبر است و خداوند به او امتیازاتی بخشیده، کسی که حلقه‌ پیوند رسالت و امامت است و از دامن پاک او، درخت سلاله‌ پیامبر شاخه و برگ می رویاند، و میوه‌های شیرین اهل بیت(ع) را به بوستان تاریخ تقدیم می‌دارد.
کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.

آری، مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین.»(2)

فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.


پدر زینب علیهاالسلام

پدر زینب، علی بن ابیطالب(ع) - پسرعمو و وصّی رسول خدا - اولین کسی است که در کودکی به پیامبر ایمان آورد و اسلام را پذیرفت. او در میان «قبیله‌ قریش» شجاع‌ترین، دانشمندترین و جوانمردترین افراد بود.

آری، علی بن ابیطالب پدر زینب در قضاوت و زهد، در سخاوت و پرهیزکاری، در اصالت و بزرگواری، و در مقام بلند ایمان و شرافت، بلند‌مقام‌ترین یاران پیامبر و امت اسلام است.

و چرا سخن خود پیامبر(ص) را در باره علی(ع) زمزمه نکنیم و کلام آن بزرگوار پس از پیوند ازدواج او با فاطمه(ع) را که برای دفع وسوسه‌های کارشکنان، خطاب به فاطمه بیان فرمود، مد‌ نظر نداشته باشیم؟

پیغمبر(ص) به فاطمه فرمود:

«زوجتک خیر امّتی، اعلمهم علما، و افضلهم حلماً، و اولهم سلماً.»(3)

دخترم! مطمئن باش که تو را به ازدواج کسی درآورده‌ام که، بهترین افراد امت من است، زیرا از لحاظ دانش از همه عالم‌تر، و در قلمرو حلم و پایداری از دیگران مقاوم‌تر است، و به هر حال علی(ع) اولین مردی است که ایمان آورد، و در برابر خدا و اسلام تسلیم شد.


جدّ و جده مادری

جدّ مادری زینب(ع) محمد رسول‌الله، و خانم‌الانبیاء است، و جدّه مادری او «خدیجه بنت خویلد» می‌باشد. خدیجه ام‌المؤمنین، یعنی همسر پیامبر و مادر همه اهل ایمان است. تاریخ درباره او گواهی می دهد:

«هی اوّل امراة تزّوجها، و اوّل خلق الله اسلم باجماع‌ المسلمین، لم یتقدّمها رجل ولا امراة، کانت یذعی فی الجاهلیّة الطّاهرة.»(4)؛ خدیجه اولین زنی است که پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد، و به اتفاق نظر همه مسلمانان، اولین انسانی است از زنان، که در برابر پیغمبر تسلیم شد و ایمان آورد، و در روزگار جاهلیت هم، طاهره، یعنی زن پاک و مقدس، نامیده می‌شد.

مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین»؛ فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.

پیامبر عالیقدر اسلام هم فرموده است:

«بهترین زنان جهانیان: مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه(ع) دختر محمّد است.»(5)

تاریخ هم درباره «خدیجه کبری» گواهی می‌دهد:

«کانت خدیجة وزیرة صدق علی‌الاسلام، کان یسکن الیها.»(6)؛ خدیجه پیوسته وزیر و پشتیبان و کمک‌‌کار صادق و درستکاری برای اسلام و پیامبر بود، و به‌هنگام مشکلات و کارشکنی‌های دشمنان برای رسول خدا، مایه‌ سکون و آرامش قلب او محسوب می‌شد.


جدّه پدری زینب

جدّه پدری زینب کبری، فاطمه، دختر «اسد ‌بن هاشم بن بعد مناف» که همسر «ابوطالب» عموی رسول خدا(ص) و مادر علی(ع)، طالب، عقیل و جعفر، است. فاطمه نخستین زن از «بنی هاشم» است که به همسری مردی از بنی هاشم درآمد، و نیز اولین زن هاشمی است که برای مرد هاشمی فرزند زایید، و هم اولین زن هاشمی است که فرزند وی خلیفه اسلام گردید.

فاطمه در مکّه به‌حضور پیامبر رسید، و اسلام آورد، و سپس به «مدینه» هجرت کرد، و به‌خاطر محبّت‌ها و فداکاری‌هایی که در حق رسول خدا روا داشته، آنقدر مورد احترام و تکریم پیغمبر(ص) واقع شد که، وقتی در مدینه از دنیا می‌رفت، پیامبر را وصیّ خود قرار داد، و آن حضرت هم وصیّت فاطمه را پذیرفت و آنگاه بر جنازه او نماز خواند، و در قبر گذارد، و پیوسته از فاطمه با خیر و نیکی یاد می‌کرد. (7)


جدّ پدری زینب(ع)

ابوطالب بن عبدالمطلب که نام او «عمران» گفته شده، عموی بزرگوار پیغمبر اسلام، و جدّ پدری زینب کبری است، بلکه باید ابوطالب را پدر پیامبر دانست، زیرا وقتی مادر پیغمبر، ایشان را باردار بود، عبدالله پدر بزرگوار او از دنیا رفت، عبدالمطلب جد پیامبر هم در حالی که نوه‌اش هفت‌ساله بود، چشم از جهان فرو بست، و در نتیجه نگهداری و پرستاری پیغمبر به عهده ابوطالب قرار گرفت، و او در این راه نهایت مراقبت و فداکاری را به خرج داد.


جد اعلای زینب(ع)

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد.(8) او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.
جدّ مادری زینب(ع) محمد رسول‌الله، و خانم‌الانبیاء است، و جدّه مادری او «خدیجه بنت خویلد» می‌باشد. خدیجه ام‌المؤمنین، یعنی همسر پیامبر و مادر همه اهل ایمان است. تاریخ درباره او گواهی می دهد: خدیجه اولین زنی است که پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد، و به اتفاق نظر همه مسلمانان، اولین انسانی است از زنان، که در برابر پیغمبر تسلیم شد و ایمان آورد، و در روزگار جاهلیت هم، طاهره، یعنی زن پاک و مقدس، نامیده می‌شد.

«یعقوبی» می‌نویسد: عبدالمطلب جدّ رسول‌الله بود، و او را نگهداری و پرستاری می‌کرد، سالار قریش بود و رقیبی نداشت، و خداوند بزرگواری را به‌غیر از او به احدی نداده بود، از چاه زمزم در مکه، و ذوالهرم در طائف سیرابش کرده بود، قریش در امور مالی خود او را داور قرار می‌دادند، و او در قحطی و گرسنگی، مردم را خوراک و تغذیه می‌داد، تا آنجایی که پرندگان و حیوانات صحرا هم از خوان کرم او بهره‌مند می‌شدند.(9)


وفات و مرقد حضرت

در تاریخ وفات و مدفن حضرت زینب علیهاالسلام اختلاف است. همانطور که در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه هم اختلاف است. در هر حال به احتمال قوی آن حضرت در پانزدهم رجب سال 62 هجری رحلت نمود و به نقل از کتاب "اخبارالزینبیات" در مصر خانه مسلمة بن مخلد الانصاری دفن گردید. و عده کثیری از مورخین این خبر را قبول دارند.و گروهی می‌گویند: زینب مدفون در شام، زینب صغری است؛ چنانچه روی سنگ قبرش ترسیم شده است و زینب کبری در مصر از دنیا رفت. (10

نگاهی کوتاه به نقش خواص در آغاز نهضت کربلا

نگاهی کوتاه به نقش خواص در آغاز نهضت کربلا

مقدمه


یکی از مسائل قابل توجه در نهضت حسینی جریانهای اجتماعی معاصر قیام آن حضرت و نقش آنها در آن قیام است. به طور کلی این جریانها را می‏توان به سه دسته تقسیم کرد: 1. امویان و طرفداران آنها که از همان ابتدا در مقابل آن حضرت موضعگیری کردند؛ 2. طیف قابل‏توجهی که به طرفداری و حمایت از آن حضرت برخاستند؛ 3. طیف وسیع و گسترده‏تر از دو جریان قبل که به شکلی در این رابطه بی تفاوت باقی ماندند. این مقاله با بررسی جریانهای اجتماعی معاصر قیام امام حسین(ع) به نقش آنها در شکل‏گیری و استمرار قیام حسینی پرداخته، موضوع‏گیری آن حضرت در مقابل این جریان‏ها را بیان می‏کند. محور بحث در این مقاله افراد شاخصی هستند که به نحوی در جامعه معاصر قیام آن حضرت نفوذ داشتند و در حد خویش از بزرگان جامعه اسلامی محسوب شده مردم به عمل و رفتار آنها توجه داشتند و موضع‏گیری آنها در اراده توده مردم مؤثر بوده است. نویسنده در این رابطه ابتدا به نقش مردم در شروع قیام آن حضرت پرداخته، آنگاه به موضع‏گیری‏های خواص در قبال این قیام و واکنش امام حسین(ع) نسبت به این موضع‏گیری می‏پردازد.

مردم و آغاز نهضت


ریشه‏های قیام امام حسین(ع) را باید در سالهای بعد از رحلت رسول خدا(ص) جستجو کرد. آنچه در اینجا قصد تحلیل و بررسی آن را داریم، علتی است که مخالفت آن حضرت را به واکنش اجتماعی و قیام علیه حکومت یزید تبدیل نمود. در حقیقت پاسخ این سؤال را بررسی می‏کنیم که آن حضرت با چه پشتوانه‏ای قیام خویش را آغاز نمود. آیا چون زمینه‏های مردمی برای براندازی حکومت یزید را مهیا می‏دید یعنی شمار بسیاری از مردم از او دعوت کرده بودند یا اطمینان داشت که این‏گونه می‏شود، از بیعت با یزید امتناع نمود یا اینکه علتی دیگر به این مسأله دامن زد. شواهد تاریخی حکایت از این دارد که هیچ جریان مردمی در شروع نهضت حسینی نقش نداشت. به عبارت دیگر قیام آن حضرت، نه با دعوت گروهی از مردم برای براندازی حکومت یزید یا پاسداری از ارزشهای اسلامی آغاز شد و نه آن حضرت به امید حمایت توده عظیمی از مردم برای رسیدن به یکی از مقصودهای فوق از بیعت با یزید امتناع کرد و در برابر حکومت او قرار گرفت. بلکه مخالفت او با حکومت یزید برخاسته از دین و مخالفت با شکل حکومتی بود که در عالم اسلام پدیدار شده بود. البته این مخالفت نه به زمان شروع خلافت یزید در سال شصت هجری اختصاص داشت؛ زیرا قبل از آن در زمان معاویه نیز آن حضرت به حکومت معاویه و جانشینی یزید اعتراض کرده بود و نه حتی به آن حضرت اختصاص داشت؛ زیرا پدر و برادرش نیز با این امر مواجه بودند و با آن مبارزه کردند. مخالفت آن حضرت با حکومت شکل‏گرفته در جامعه اسلامی از دو جهت در سخنان ایشان مطرح است: 1. حکومت به اهل‏بیت اختصاص داشته و دیگران در این رابطه حقی ندارند؛ 2. این حکومت آنچنان فاسد است که برای نابودی آن هر اقدامی را باید انجام داد. اولین موضع رسمی آن حضرت در مورد قیام خویش که در آن این دو بعد مطرح گردیده است، سخنی است که در مجلس یزیدبن‏عقبه بعد از رسیدن نامه یزید و اصرار او برای بیعت از آن حضرت یا کشته شدن ایراد کرده است: ایهاالامیر، انا اهل‏بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محل الرحمة بنا فتح اللَّه و بنا ختم و یزید رجل فاسق شارب خمر و قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق و مثلی لا یبایع لمثله و لکن نصبح و تصحبون و ننتظر و تنتظرون اینا احق بالخلافة و البیعة؛" 1 ".
ای امیر، همانا ما اهل‏بیت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستیم. خداوند با ما آغاز و با ما پایان داده است و یزید مردی فاسق و مشروب‏خوار و کشنده انسانهای بی‏گناه است و علناً مرتکب فسق و فجور می‏شود و مانند من با او بیعت نمی‏کند. بلکه ما و شما باید صبر کنیم و منتظر بمانیم تا ببینیم چه کسی سزاوار خلافت است. آن حضرت در ابتدا و انتهای کلام بر اختصاص حکومت به اهل‏بیت پیامبر(ص) تاکید کرده است؛ در ابتدای کلام با توصیف مقام والا و جایگاه آنها در اسلام و ارتباط آنها با خداوند و در انتها با تصریح بر اینکه آنها برای خلافت صلاحیت دارند و یزید و امثال یزید و تمام مردم باید با آنها بیعت کنند. در میان این سخن بعد دیگر مخالفت آن حضرت با حکومت یزید مطرح است که در آن ضمن برشمردن شمه‏ای از خصال زشت او بر عدم صلاحیت او برای خلافت و عدم بیعت آن حضرت با چنین شخصی تاکید شده است. این موضع‏گیری در موارد دیگر نیز استمرار یافته است و به عنوان نمونه در مشاجره امام(ع) با مروان‏بن‏حکم تکرار شده است. " 2 ". لیکن شاید مهم‏ترین موارد، وصیت‏نامه امام (ع) است که در آن تمام ماهیت قیام حسینی معرفی شده است. آن حضرت در این وصیت‏نامه بعد از شهادت به توحید و رسالت پیامبراکرم (ص) درباره قیام خویش می‏فرماید: انی لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدّی و ابی علی‏ابن‏ابی‏طالب(ع) فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق و من رد علیّ هذا اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین." 3 ".
من نه برای خوشگذرانی و رسیدن به مطامع دنیوی قیام کرده‏ام و نه به قصد ایجاد فساد و ظلم در حق مردم. می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جد و پدرم علی‏ابن‏ابی‏طالب(ع) رفتار کنم. هر کس با شناخت حق مرا بپذیرد خداوند به حق سزاوارتر است و هر کس حق مرا رد کند صبر می‏کنم تا خداوند به حق بین من و این قوم حکم نماید و او بهترین حکم کنندگان است. امام حسین(ع) در وصیت‏نامه خویش ضمن ردّ هرگونه لذت‏طلبی و رسیدن به آمال دنیوی صرف از قیام خویش، ماهیت الهی و دینی آن یعنی اصلاح امت پیامبر(ص) از طریق امر به معروف و نهی از منکر و عمل به راه و روش جد و پدرش را آشکار می‏کند. آن حضرت در این سخن عمل خویش را به کاری که پیامبر اکرم(ص) انجام داد، تشبیه می‏کند. همان گونه که جد بزرگوارش رسالتی الهی بر دوش داشت و کوشید تا وظیفه الهی خویش را انجام دهد، آن حضرت نیز چنین وظیفه‏ای بر عهده دارد. پایان سخن حضرت این امر را به نحو صریح‏تری در بر دارد، زیرا بدین نکته تاکید کرده است که او به هرحال وظیفه‏ای بر عهده دارد که باید به انجام برساند و اگر مردم او را بپذیرند، در حقیقت امر حقی را که از سوی خداوند عرضه شده است پذیرفته‏اند و اگر او را نپذیرند نیز باید منتظر حکم و قضاوت خداوند باشند و به داوری او حاضر گردند. این سخن همچنان حکایت از این دارد که حضرت پشتوانه محکمی از لحاظ مردمی برای قیام خویش ندارد. این سخنان حضرت حکایت از این دارد که قیام وی به هیچ وجه متکی بر دعوت مردم یا یاری آنها نبوده است و از این لحاظ ماهیتی صرفاً الهی داشته نه مردمی. علاوه بر اینکه هیچ شاهد تاریخی وجود ندارد که قبل از رسیدن حضرت به مکه از سوی مردم دعوتی برای وی رسیده باشد و اصولاً تعجیلی که یزید برای بیعت گرفتن از آن حضرت قبل از پخش خبر مردن معاویه انجام داد، چنین امری را ناممکن نمود. پس مردم در شروع قیام، نه توده مردم و نه خواص، نقشی نداشتند و نهضت با اراده خود حضرت و با پشتوانه‏ای الهی و عمل به انجام وظیفه آغاز گردید.

خواص و قیام حسینی


شروع نهضت سیدالشهدا(ع) که با امتناع از بیعت با یزید و تصمیم به خروج از مدینه همراه بود، واکنش بزرگان مهاجر و انصار را برانگیخت. آنها با توجه به احادیثی که از پیامبر اکرم(ص) در مورد شهادت حضرت شنیده بودند و با توجه به وضعیت جامعه اسلامی در آن زمان، او را از قیام علیه حکومت یزید برحذر می‏داشتند. ابن‏عباس، محمد حنفیه، عبدالله‏بن‏عمر، عبدالله جعفر و عبدالله مطیع را می‏توان از جمله این افراد برشمرد که هریک به نحوی سعی در جلوگیری از قیام حضرت داشتند. اولین ملاقات امام حسین(ع) بعد از وارد شدن به مکه با ابن‏عباس و ابن‏عمر بوده است." 4 ".
در این ملاقات ابن‏عباس ضمن برشمردن وضعیت زمان که مردم تابع پول و ثروت هستند و نقل احادیثی که در آن به شهادت حضرت تاکید شده است، از امام می‏خواهد که به نحوی با یزید صلح کند و از ریخته شدن خون خود که به هلاکت امت می‏انجامد جلوگیری کند.اما امام با گرفتن اعتراف از او که بیعت با یزید را پیامبر اکرم(ص) منع کرده است بر یک مسئله اساسی در مورد خویش تاکید می‏کند که او فرزند دختر رسول‏خدا(ص) است. ابن‏عباس ضمن تایید این سخن که در این زمان هیچ کس به جز آن حضرت چنین مرتبه‏ای را ندارد همین امر را ملازم با این می‏داند که اطاعت از آن حضرت مثل نماز و زکات که یکی بدون دیگری پذیرفته نمی‏شود، واجب است. بعد از اینکه ابن‏عباس این امر را اظهار می‏دارد و آیات کفر و نفاق را در مورد مردمی که دست خویش را به خون فرزند دختر رسول خدا(ص) بیالایند می‏خواند، امام از او طلب یاری می‏کند و ابن‏عباس آنچنان خویش را مطیع امام نشان می‏دهد که هیچ کس شک نمی‏کند که او تا آخرین لحظات و تا آخرین قطره خون همراه امام است. اما در این لحظه عبدالله‏بن‏عمر وارد صحنه می‏شود و او را از گفتن چنین کلماتی برحذرمی‏دارد و خود نیز به نحوی سعی می‏کند که امام را به بیعت با یزید یا حداقل‏کناره‏گیری از جامعه و گوشه‏نشینی وادارد. اما با یک سؤال از طرف امام حسین(ع)همانند ابن‏عباس غافلگیر می‏شود. امام از او سؤال می‏کند در مورد کار من چه‏فکری می‏کنی؟! آیا می‏اندیشی که من به راه خطا رفته‏ام؟! اگر چنین می‏اندیشی موضوع‏رابرای من بیان نما که من از راهنمایی تو تبعیت می‏کنم. عبدالله‏بن‏عمر در پاسخ این‏سؤال هرگونه خطا و اشتباه را از فرزند دختر رسول خدا(ص) دور می‏داند و او راازجهت طهارت و پاکی برای خلافت صالح می‏شمارد، اما باز هم حرف خویش را تکرارمی‏کند و از امام می‏خواهد تا گوشه نشینی اختیار کند تا کشته نشود. امام ضمن رد این سخن او تصمیم یزید و یزیدیان را بیعت یا کشته شدن او می‏داند. آنگاه از عبدالله‏بن‏عمر تقاضای کمک می‏کند و متذکر می‏شود که اگر پدرش عمر بن خطاب زنده بود حتماً او را یاری می‏کرد. این طولانی‏ترین مکالمه‏ای است که امام حسین(ع) با مخالفان قیام خویش داشته است‏وافراد دیگر نیز چیزی افزون بر این بیان نکرده‏اند و همه یا به آن حضرت سفارش‏می‏کرده‏اند که با یزید بیعت کند یا گوشه‏گیری نماید و یا به نحوی جان خویش رانجات دهد. تنها عبدالله بن زبیر هنگام آگاهی از تصمیم امام برای رفتن به کوفه حضرت راتشویق کرد که به کوفه برود زیرا در آنجا یاران فراوانی دارد و علت این امر همانطور که امام نیز تذکر دادند واضح است. زیرا او می‏خواست به گونه‏ای راه را برای رهبری خویش هموار نماید. در گفتگوی امام حسین(ع)، ابن‏عباس و ابن‏عمر دو مطلب تناقض‏آمیز وجود دارد که هم حاکی از روحیات خواص در زمان حضرت و هم بیانگر یکی از اهداف قیام حضرت است. اولین مطلب تاکید امام(ع) بر رهبری خویش در مورد امت پیامبر اکرم(ص) و اعتراف آنها به این امر است. تاکید امام(ع) بر این امر را در بحث قبل اشاره کردیم و آنچه در اینجا مهم است اعتراف خواص به این امر است. ابن‏عباس اطاعت از حسین(ع) را مثل خواندن نماز و ادای زکات واجب می‏داند به گونه‏ای که این واجبات از هم قابل تفکیک نیستند: نعلم و نعرف انّ ما فی‏الدنیا احد هو ابن بنت رسول الله(ص) غیرک و ان نصرک لفرض علی هذه الامة کفریضة الصلاة و الزکاة التی لایقدر ان یقبل احدهما دون الاخری. ابن‏عمر نیز با اعتراف به خطا نکردن امام(ع) و صلاحیت او برای خلافت به این امر اعتراف کرده است: و لم یکن الله تعالی یجعل ابن بنت رسوله علی خطأ و لیس مثلک من طهارته و صفوته من الرسول علی مثل یزید بن معاویة باسم الخلافة. مطلب دوم تبعیت نکردن آنان از امام است. با وجود اعتراف آنان به رهبری امام و صحیح‏بودن راه و روش او، طبیعی است که آنان باید از امام تبعیت و در مقصودش یاری‏می‏کردند. این اعتراف حتی بالاتر از این اقتضاء داشت که آنان از نصیحت امام نیز دست‏بر می‏داشتند و از عمل او تبعیت و در کنار او در راه حق حرکت می‏کردند. اما نه تنهاچنین امری اتفاق نیفتاد بلکه خود مانعی بر سر راه امام حسین(ع) بودند به صورتی که آن حضرت مجبور بود سیل انتقادات خواص در مورد قیام خویش را به نحوی پاسخ بگوید. این انتقادات آنگاه به اوج رسید که همه از تصمیم امام(ع) برای رفتن به کوفه در پاسخ به دعوت بزرگان این شهر آگاه گردیدند. ابن‏عباس در این زمان نیز به حضور امام می‏شتابد و با توصیف اوضاع کوفه و خیانتهایی که آنها به امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) کردند و این امر از خصلتهای آنها است، از امام می‏خواهد که از تصمیم خویش باز گردد و در مکه بماند. عبدالله‏بن‏عمر، محمدبن‏حنفیه، عبدالله‏جعفر و دیگران نیز برخورد مشابهی با این تصمیم داشتند. گفتگوی امام حسین(ع) با ابن‏عباس و عبدالله‏بن‏عمر و دیگر خواص آن روز نشان‏دهنده این است که در صورت همراهی با قیام آن حضرت، آنها می‏توانستند نقش مهمی در این قیام ایفا نمایند. حضرت در صحبت با این دو نفر نه تنها از آنها اعتراف مبنی بر درست بودن اقدام خویش می‏گیرد که خود از جنبه نظری تایید قیام و همراهی آنها با او محسوب می‏شود بلکه آنها را دعوت می‏کند تا او را در این قیام یاری کنند. دعوت امام از ابن‏عباس به صورتی لطیف و با به شهادت گرفتن خداوند بر سخن ابن‏عباس در مورد مقام و جایگاه او انجام پذیرفت که ابن‏عباس متوجه این امر گردید و اعلام آمادگی کرد در راه حضرت کشته شود لیکن بعداً در این زمینه اقدامی نکرد. اما آن حضرت از عبدالله‏بن‏عمر صریحاً خواست که او را همراهی کند و به او تذکر داد که اگر پدرش زنده بود حتماً او را یاری می‏کرد. این درخواست بیان‏گر این مطلب است که اگر خواص به درخواست وی برای همراهی، او را اجابت می‏کردند و با این کار جایگاه امام را برای سایر مردم بیان می‏نمودند، مردم با آگاهی از این امر برگرد حضرت جمع می‏شدند. به عبارت دیگر آنچه را از لحاظ نظری بر آن صحّه گذاشته بودند در عمل نیز نشان می‏دادند، امام را در رسیدن به یکی از اهداف قیام خویش که تبیین جایگاه اهل‏بیت(ع) در جامعه اسلامی و اختصاص خلافت به آن حضرت بود به نحو شایسته‏ای یاری می‏کردند. خواص در این امر تا آن حد مهم و تاثیرگذار بوده‏اند که امام حسین(ع) بعد از ناامیدی از همراهی آنها با قیام، از هر یک حداقل کاری را که می‏توانستند در این رابطه انجام دهند و با روحیات آنها نیز سازگار بود، طلب نمود. امام(ع) در این زمینه از عبدالله‏بن‏عمر سه چیز را درخواست می‏کند. اول اینکه او را بعد از هر نماز دعا کند. دوم با یزید و یزیدیان همنشینی و همراهی نکند. سوم اینکه به تعجیل، به بیعت با یزید نشتابد و لااقل این اندازه صبر کند تا نتیجه کار امام با آنها برایش روشن شود. یا ابن‏عمر! فان کان الخروج معی مما یصعب علیک و یثقل فانت فی اوسع العذر. و لکن لا تترکنّ لی الدعا فی دبر کل صلاة و اجلس عن القوم و لاتعجل بالبیعة لهم حتی تعلم الی ما یؤول‏الامر." 5 ".
حضرت از ابن‏عباس نیز می‏خواهد که ارتباط دائمی خویش را با او حفظ کند و خبرهای مدینه را به وی برساند. این امر پیشتر در مورد محمدحنفیه نیز انجام پذیرفت. وقتی حضرت‏می‏خواست از مدینه خارج شود و به مکه بیاید و محمد حنفیه به هر دلیل از این امرسر باز می‏زند، امام از او می‏خواهد که برای او خبرگیری کند و اخبار حکومت بنی‏امیه را به او برساند." 6 ".

خواص بصره


نامه امام حسین(ع) به بزرگان و خواص در بصره، اقدامی دیگر در این زمینه است. افرادی همچون مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، منذر بن جارود، مسعود بن عمر و دیگران مخاطب این نامه هستند. این نامه با اشاراتی به وقایع خلافت بعداز رحلت رسول خدا(ص) و اختصاص خلافت به اهل‏بیت آغاز می‏شود: اما بعد: فان الله اصطفی محمداً.... ثم قبضه الله الیه و قد نصح لعباده و بلغ ما ارسل به و کنا اهله و اولیاء و اوصیائه و ورثته و احق الناس بمقامه فی الناس، فاستأثر علینا قومنا بذلک، فرضینا و کرهنا الفرقة و اجببنا العافیة و نحن نعلم انّا احق بذلک الحق المستحقّ علینا ممّن تولّاه...." 7 ".
اما بعد: همانا خداوند محمد(ص) را برگزید.... سپس خداوند او را به سوی خود برد در حالی که بندگانش را نصیحت کرده بود و پیام و وظیفه رسالت خویش را رسانده بود و ما خاندان و نزدیکان و وصیان و وارثان او و سزاوارترین مردم به مقام او در میان مردم بودیم. اما قوم ما مستبدانه آن را به خود اختصاص دادند پس ما راضی شدیم و از تفرقه بیزار بودیم و به سلامت جامعه علاقه‏مند بودیم در حالی که می‏دانستیم که ما از کسانی که این مقام را از دست ما خارج کردند به آن سزاوارتر بودیم.... آنگاه امام(ع) ضمن تبیین وضعیت جامعه اسلامی و ماهیت حکومت یزید در یک جمله کوتاه آنها را به اطاعت از خود فرا می‏خواند تا بدین طریق به راه راست هدایت شوند: و قد بعثت رسولی الیکم بهذا الکتاب و انا ادعوکم الی کتاب الله و سنّة نبیه فان السنة قد امیتت و انّ البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد." 8 ".
من با فرستاده خویش این نامه را برای شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت می‏کنم. همانا سنت از بین رفته است و بدعتها ریشه گرفته است. اگر سخن مرا بشنوید و از من اطاعت کنید شما را به راه راست هدایت‏می‏کنم. این نامه علاوه بر اینکه تصمیم امام حسین(ع) بر پیوند قیام خویش به توده مردم را آشکار می‏کند، از نقش بزرگان در جامعه آن روز اسلامی پرده برمی‏دارد. هر چند بیشتر مخاطبان این نامه پاسخ مناسبی به درخواست حضرت ندادند و هیچ یک موفق به کمک و یاری او نشدند، اما یک نمونه از افرادی که به درخواست حضرت پاسخ مثبت داد و اقوام تابع خویش را در این راه بسیج نمود، نشانگر این است که اگر خواص جامعه به درخواست سیدالشهدا(ع) پاسخ مثبت داده بودند می‏توانستند توده‏های مردم را در راستای حمایت از قیام بسیج نمایند. یزیدبن‏مسعود، بنی حنظله، بنی‏تمیم و بنی‏سعد را جمع نمود و با معرفی مقام امام‏حسین(ع) و جایگاه او در میان امت و اینکه او حجت خدا بر مردم است، آنها را بر اطاعت از حضرت ترغیب نمود. مردم نیز در این زمینه آمادگی خویش را برای اطاعت و فداکاری در راه امام اعلام کردند. هر چند که این فرد نیز آنچنان در کار خویش جدّی نبود و هنوز در حال آماده شدن برای‏پیوستن به امام بود که خبر شهادت حضرت را دریافت کرد ولی همین مقدار تلاش اودر رابطه با بسیج مردم نشان می‏دهد که اگر خواص در جامعه آن روز به دعوت امام‏حسین(ع) پاسخ مثبت می‏دادند و در این راه جدی و ثابت‏قدم بودند نه تنها زمینه‏های‏پیروزی امام و رسیدن به هدف را فراهم می‏کردند بلکه یزید و یزیدیان در اقلیت قرار می‏گرفتند. البته دعوت برای یاری از سوی امام حسین(ع) منحصر به خواص نیست و حضرت هنگام خروج از مکه به سوی عراق در خطبه‏ای از تمام کسانی که حاضر به یاری وی بودند دعوت کرد تا او را همراهی کنند. حضرت خطبه را با توصیف مرگ و شوق خودش به مرگ و ملاقات نیاکان خویش و رضایت اهل‏بیت به آنچه خداوند برایشان مقدر کرده آغاز می‏کند: رضی الله رضانا اهل‏البیت، نصبر علی بلائه و یوفینا اجر الصابرین..." 9 ".
آنگاه به مردم خطاب می‏کند که هر کس حاضر است خونش را فدای اهل‏بیت کند و آمادگی ملاقات پروردگارش را دارد با ما که فردا حرکت می‏کنیم همراه شود من کان باذلاً فینا مهجته موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصحباً ان‏شاءالله تعالی." 10 ".
دعوت امام حسین(ع) از افراد مختلف برای همراهی با قیام او در طول مسیر به سوی کوفه نیز ادامه می‏یابد و حضرت از افرادی همچون زهیربن قین، عبیدالله‏بن‏حر جعفی و انس بن‏حارث کاهلی دعوت می‏کند که بعضی او را همراهی و بعضی از این کار امتناع می‏کنند. حتی تا آخرین لحظات عمر و حتی بعد از شهادت تمام یارانش باز هم از طلب نصرت و یاری دست برنمی‏دارد و افرادی همچون حر بن یزید ریاحی در آخرین لحظات به وی ملحق و در راه او شهید می‏شوند. اما در اینجا دو سؤال مطرح می‏شود: اول اینکه هدف آن حضرت از این دعوتها چه بود با اینکه مشاهده می‏کنیم امام در مواردی همراهان خود را برای ترک او، آزاد گذارد و پیمان خویش را از آنها برمی‏دارد؟ سؤال دوم این است که چه مانعی بر سر راه بزرگان جامعه اسلامی بود؟ پاسخ به این سؤال زمینه را برای پاسخ به سؤال دیگری فراهم می‏کند که چرا آن حضرت به سوی کوفه حرکت کرد.

نهضت امام و تعبد


اعتراضات و پذیرفته نشدن دعوت امام حسین(ع) از سوی خواص و مردم علتهای متفاوتی دارد. لیکن شاید بتوان گفت محور تمام این علتها خالی بودن این افراد از روحیه تعبد در موارد احکام شرعی بود. نکته‏ای که امام بارها بر آن تاکید کردند و اصولاً یکی از اهداف قیام وی زنده کردن این روحیه در جامعه اسلامی بوده است. کسانی که به نحوی امام را از مقابله با حکومت یزید و رفتن به کوفه برحذر می‏داشتند، به این مطلب علم داشتند که شرایط اجتماعی کوفه به هیچ وجه برای قیام امام مساعد نبود و مردم کوفه کسانی نبودند که امام با تکیه بر آنها بتواند به هدف خویش برسد. بلکه آنها مردمی بودند که در شرایط حساس به مخالفت با حضرت برمی‏خاستند همانطور که با پدر و برادرش اینگونه رفتار کردند. از طرف دیگر آنها اخباری در خصوص شهادت امام شنیده بودند و عاقبت قیام وی را شهادت می‏دانستند و از این رو سعی در منصرف کردن امام از این امرداشتند. این دو امر به ظاهر کاملاً معقول هستند و حضرت نیز هیچ گاه آنها را رد ننمود. امام نظر عمربن‏عبد که او را از کوفه برحذر می‏دارد و مردم آن را بنده درهم و دینار می‏داند، را برخاسته از فکر و اندیشه دانست: جزاک الله خیراً یابن‏عمّ فقد و الله علمتُ انک مشیت بنصح و تکلمت بعقل." 11 ".
و خود این خبر را نیز بیان کرد که اهل کوفه به او نامه نوشته‏اند ولی او را خواهند کشت: هذه کتب اهل الکوفة الیّ و لا اراهم الا قاتلی فاذا فعلوا ذلک لم یدعوا لله حرمة الا انتهکوها...." 12 ".
در مواردی نیز با توبیخ نصیحت کنندگان این نکته را متذکر گردید که منشأ علوم در دست ما است و جبرئیل به خانه ما وارد و خارج می‏گردید. با این وجود آیا آنها به اوضاع و احوال جامعه و عاقبت کار من آگاهند و من از آن ناآگاهم: یا اخا اهل الکوفة اما و الله لو لقیتک بالمدینة لاریتک اثر جبرئیل من دارنا و نزوله علی جدّی بالوحی، یا اخا اهل الکوفة مسقتی العلم من عندنا افعلموا و جهلنا؟ هذا ما لایکون. " 13 ".
اما چرا امام حسین(ع) به این درخواستها با اینکه منطقی به نظر می‏رسید پاسخ نداد و به عبارت دیگر چرا امام به علم خویش به عاقبت رفتن به سوی کوفه عمل ننمود. صرف نظر از شرایط خاص وی که او را مجبور به خروج از مدینه و مکه کرده بود و در بعضی از پاسخهای حضرت به اصرار برای ماندن در مکه یا مدینه بیان شده است، بعضی از این پاسخها به مطلب مهم دیگری نیز که از اهداف قیام امام محسوب می‏شود، اشاره دارد. امام(ع) در مقابل این نصیحتها در مواردی خود را از طرف رسول خدا(ص) مکلف می‏داند که از مکه خارج شده و به عراق رود. وقتی عبدالله بن‏جعفر به امام نامه می‏نویسد و از او می‏خواهد تا از مکه بیرون نرود زیرا چنین کاری به کشته شدن او و اهل‏بیتش می‏انجامد، امام(ع) در پاسخ به او خواب خویش و فرمان رسول خدا(ص) را بیان می‏کند و می‏گوید بر اساس این من باید بروم چه این رفتن به ضرر من باشد یا به نفع من: اما بعد فانّ کتابک ورد علیّ فقراته و فهمت ما ذکرت و اعلمک انی رایت جدی رسول الله فی منامی فخبرنی بامر (امرنی بامر) و انا ماض له، لی کان او علیّ...." 14 ".
در بعضی موارد نیز امام(ع) بدون ذکر علت صرفاً خود را ملزم به رفتن به عراق می‏داند." 15 ".
در موارد دیگر امام به قضاء و قدر استشهاد می‏کند که هر آنچه باید اتفاق بیافتد می‏افتد و آنچه نباید بشود اتفاق نمی‏افتد." 16 " این سه جواب امام(ع) در پاسخ کسانی که او را از خارج شدن از مکه منع می‏کردند، همه در یک راستا قابل بررسی است. امام بر اساس فرمان الهی به قیام اقدام کرده است و در این راستا موظف است فرمان خداوند و رسولش را تبعیت کند و از نصیحت‏کنندگان نیز می‏خواهد که آنها نیز همچون وی در زمینه فرامین الهی متعبد باشند و با تمسک به بهانه‏های مختلف از تکلیف الهی شانه خالی نکنند. او به آنها یاد می‏دهد که هنگام انجام فرمان الهی انسان نباید به دنبال منافع و خیر و شر خویش باشد، بلکه باید به فرمان خداوند عمل کند؛ کاری که خود حضرت در مقابل فرمان خداوند و رسولش به آن ملتزم بود و آن را بر مصلحت اندیشی برای خودش مقدم داشت. خطبه امام حسین(ع) هنگام ترک مکه که قسمتهایی از آن را ذکر کردیم نیز درس جامعی از تعبد و فرمان‏بری در زمینه احکام الهی به مردم مخصوصاً بزرگان مهاجر و انصار می‏دهد. امام در آن قسمت که مردم را به همراهی خود فرا می‏خواند، مطلب را به گونه‏ای ذکر می‏کند که اولاً از آنها می‏خواهد همچون او رضای خداوند را بر هر چیزی مقدم دارند و در راه اجرای فرامین الهی آماده شهادت و فداکاری باشند؛ ثانیاً این امر را با خویشتن به عنوان امام مفترض‏الطاعة پیوند می‏زند که اگر می‏خواهید براستی در راه خداوند قدم بردارید باید تابع ما باشید: من کان باذلاً فینا مهجته و موطّنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا...." 17 ".
امام این مطلب را تابع آن چیزی می‏داند که در ابتدای خطبه فرموده بودند یعنی چون اهل‏بیت تابع رضا و اراده الهی هستند پس مردم نیز باید تابع اهل‏بیت باشند و حاضر باشند تا در این راه جان و مال خویش را فدا نمایند. البته جمله «رضا الله رضانا اهل‏البیت» را می‏توان به این معنی گرفت که رضایت خداوند از بندگانش در گرو رضایت اهل‏بیت است. یعنی در صورتی خداوند از بندگانش راضی می‏شود که ما از آنها راضی باشیم. در این صورت جملات بعد دلیل رسیدن اهل‏بیت به این مقام را بیان می‏کند و همین جمله مخاطبان را آگاه می‏سازد که بدون رضایت اهل‏بیت آنها از اعمال خویش بهره‏ای نمی‏برند. به هر حال این خطبه هشدار به کسانی محسوب می‏شود که با انگیزه‏های مختلف می‏خواستند حضرت را از تصمیم خویش منصرف کنند که این کارشان با تسلیم و رضایت به اوامر الهی سازگار نیست و آنها باید همچون اهل‏بیت به مقدرات خداوند راضی، و تسلیم فرمانهای او باشند و همینطور به آنها آگاهی می‏بخشد که اگر امام حسین(ع) به استدلالهای به ظاهر منطقی آنها گوش نمی‏دهد از این جهت نیست که آنها شرایط و اوضاع و احوال جامعه را بهتر از او می‏شناسند، بلکه از این جهت است که او تابع فرامین الهی است و آنها نیز باید همینگونه باشند. از طرف دیگر این خطبه وظیفه تمام مردم اعم از خواص و عوام را در آن شرایط دشوار مشخص می‏کند. امام با تبیین مقام اهل‏بیت به آنها متذکر می‏شود که آنها در راه انجام تکلیف خویش در مقابل خداوند راهی جز تبعیت از اهل‏بیت ندارند. این سخن که در حقیقت مخاطب اصلی آن همان خواص هستند می‏خواهد این حقیقت را بیان کند که آنها به جای مصلحت اندیشی و منتظر نشستن تا چه اتفاقی پیش می‏آید باید با اجتماع برگرد رهبری الهی که وظیفه تبعیت از او را بر عهده دارند، به تغییر اوضاع و احوال اقدام نمایند. اگر آنها به جای تلاش برای جلوگیری از قیام امام به مبارزه با قدرت فاسد حاکم که خود نیز به ناحق و فاسد بودن آن اعتراف داشتند و در این رابطه وظیفه‏ای الهی بر عهده داشتند، اقدام می‏کردند و حضرت را در این رابطه یاری می‏کردند، شاید به هر دو هدف خویش یعنی نابودی حکومت یزید و محفوظ ماندن جان امام دست می‏یافتند. زیرا اگر آنها از امام تبعیت می‏کردند بسیاری از مردم عادی نیز که نظاره‏گر حرکت امام بودند به این قیام می‏پیوستند. تاکید امام حسین(ع) بر عنصر تعبد در پیروی از خویش که همان اطاعت خداوند است، بعد از خروج از مکه نیز به صورت لطیفی استمرار می‏یابد. همانطور که امام در همین خطبه به نهایت کار خویش که شهادت است، تصریح کرده، در طول مسیر نیز بارها این امر را تکرار کرده است تا تنها افرادی در اردوی حسینی باقی بمانند که به امید مال و جاه و منفعت دنیوی با او همراه نشده‏اند و تنها به صرف حمایت و همراهی او اقدام به این کارکرده‏اند. از طرف دیگر امام حداقل دو مرتبه به طور صریح به تمام کسانی که همراه او بودند اجازه داد که بروند و گفت نزد وی عهد و پیمانی ندارند. اولین مرتبه بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم‏بن‏عقیل و هانی‏بن‏عروه و عبدالله‏بن یقطر در منزل زباله بود که امام این خبر را به اطلاع همراهانش رساند و توضیح داد که شیعیان و پیروان او در کوفه دیگر او را یاری نمی‏کنند. پس هر کس می‏خواهد برود برود که از نظر من او عهد و پیمانی با من‏ندارد: بسم الله الرحمن الرحیم، امّا بعد فانه قد اتانا خبر فظیع قتل مسلم‏بن‏عقیل، هانی بن عروة و عبدالله بن یقطر و قد خذلتنا شیعتنا فمن احب منکم الانصراف فلینصرف لیس علیه من اذ مام." 18 ".
در این زمان بود که عده بسیاری از افراد همراه امام او را رها کردند و رفتند. مرتبه دوم شب عاشورا است که حضرت برای آخرین مرتبه خبر شهادت خود را به اطلاع یارانش رساند و از آنها خواست که اگر می‏خواهند، بروند زیرا دشمن تنها با او کار دارد و بعد از شهادت او به دنبال کسی دیگری نخواهد رفت: و قد اخبرنی جدّی رسول الله بانی ساساق الی العراق فانزل ارضاً یقال لها عمورا و کربلا و فیها استشهد و قد قرب الموعد. الا و انّی اظن یومنا من هؤلاء الاعداء وغدا و انی قد اذنت لکم فانطلقوا جمیعاً فی حلّ لیس علیکم منّی ذمام " 19 ".
ولی حتی یک نفر از یاران باقی مانده حضرت از او جدا نشد وهمه با اعلام وفاداری تا آخرین قطره خون از آن حضرت حمایت کردند. سخن امام(ع) در هر دو مورد که به همراهان خویش اجازه رفتن می‏دهد مشتمل بر یک نکته ظریف است که با آن می‏خواهد به همراهان خویش و به تمام مردم در تمام زمانها این درس را بدهد که حرکت او یک قیام الهی است و شرکت کنندگان در این قیام باید تابع اوامر خداوند باشند و از امام خویش نیز در همین راستا اطاعت کنند. نه اینکه به خاطر علقه‏های قبیله‏ای، شخصی و غیره به یاری او بشتابند. امام اگر در این سخنان عهد و پیمان خویش را از مردم برمی‏دارد، از طرف خویش صحبت می‏کند. یعنی من به عنوان یک شخص و فردی که جایگاه خاصّی در میان شما دارم و شاید عده‏ای از شما به خاطر این جایگاه همراه من آمده‏اید بر شما عهد و پیمانی ندارم. امّا این سخن حضرت به هیچ وجه تکلیف و وظیفه الهی آنها در مورد یاری کردن او برای اقامه حق را نفی نمی‏کند و همچنین به هیچ وجه وظیفه شرعی آنها در تبعیت از امامی که از طرف خداوند برای رهبری و هدایت جامعه قیام کرده است را از دوش آنها برنمی‏دارد. این سخن و اجازه امام در حقیقت امتحانی پیش از موعد اصلی امتحان است تا افراد ناخالص را که به انگیزه‏های غیردینی راهی مبارزه شده‏اند از افراد خالص جدا کند. زیرا همراهی این افراد ناخالص نه تنها برای امام و اسلام سودی نداشت که در مواقعی احتمال ضرر نیز وجود داشت و اینجاست که عنصر تعبد در قیام حسینی کاملاً خود را واضح می‏کند و روشن می‏شود که چرا بسیاری از خواص که جایگاه دینی و اجتماعی والای آن حضرت را می‏شناختند و بر به حق بودن او و ناحق بودن دشمن اعتراف داشتند از همراهی او باز ماندند.

مردمی شدن نهضت حسینی


این نکته روشن شد که چرا امام‏حسین(ع) در مواردی به همراهان خویش اجازه ترک آن
حضرت و رها کردن نهضت را داد. اما این سؤال هنوز باقی است که چرا امام این مقدار تاکید بر همراهی خواص و مردم در قیام خویش را داشت به صورتی که از هرگونه همکاری آنها در این زمینه هر چند کمک چندانی به وی نیز نمی‏نمود، استقبال می‏کرد. پاسخ این سؤال در این نکته نهفته است که امام سعی بلیغ داشت که اعتراض او به حکومت یزید به صورت شورش بر ضد حکومت برای به دست‏گیری آن در نیاید. هر چند امام در گفتار این مطلب را بارها بیان کرد که او برای حمایت از دین و مردم و احیاء سنت‏ها و از بین بردن بدعتها قیام کرده است، اما مواظب بود که سیره عملی او نیز همین امر را حکایت و بیان کند. از این جهت است که این پیشنهاد را که هنگام خارج شدن از مدینه از بیراهه به مکه برود، نپذیرفت، بر خلاف عبدالله بن زبیر که اینگونه از مدینه به مکه رفت. این اقدام نشان می‏دهد که امام نمی‏خواهد به هیچ وجه پیوند مردمی خویش را قطع و از راهی حرکت کند که راه عمومی نیست. امام حسین(ع) هر چند همان طور که قبلاً بیان کردیم قیام خود را بر مبنای وظیفه دینی خود شخصاً آغاز نمود و هیچ عامل مردمی در آن دخالت نداشت، ولی برای پرهیز از نسبت شورش به حضرت که دشمن سعی بلیغ در آن داشت، تلاش می‏کرد تا قیام خویش را به اراده مردم مسلمان پیوند زند که در این صورت خاموش کردن این نهضت حتی با شهادت وی نیز امری بسیار دشوار می‏شد. از این جهت است که امام هر فرصتی را برای دعوت خواص و مردم برای همراهی قیام خویش غنیمت می‏شمرد. الحاق یک فرد شاخص به قیام حتی اگر قبیله او نیز این چنین عمل نمی‏کردند وزنه سنگینی برای مردمی شدن قیام امام محسوب می‏شد که دشمن را در موضعی منفعلانه قرار می‏داد. البته سیدالشهدا(ع) همواره اصول مسلّم نهضت خویش را تکرار می‏کرد و به هیچ وجه از این اصول برای پیوستن افراد دست برنمی‏داشت. از جمله مواردی که امام با تاکید بر اصل اختصاص خلافت به اهل‏بیت به دعوت مردم برای پیوستن به قیام خویش اقدام نمود، زمانی است که در محاصره لشکریان حرّ قرار گرفت. امام بعد از خواندن نماز در خطبه‏ای ضمن معرفی خویش که فرزند دختر رسول خدا است و خلافت به آنها اختصاص دارد، از آنها می‏خواهد که به جای تبعیت از غاصبان خلافت که در حق مردم ظلم و ستم روا می‏دارند حق را برای اهلش قرار دهند تا رضایت خداوند را به دست آورند: ایها الناس، انا ابن بنت رسول الله و نحن اولی بولایة هذه الامور علیکم من هؤلاء المدّعین مالیس لهم و السائرین فیکم بالظلم و العدوان، فان تثقوا بالله و تعرفوا الحق لاهله فیکون ذلک لله‏رضی." 20 ".
دعوت امام به سوی خویش حتی در هنگامی که شعله‏های جنگ زبانه می‏کشید نیز استمرار یافت و تعدادی از افراد صالح و از جمله حربن‏یزید ریاحی سرانجام دعوت او را پذیرفتند و به او پیوستند و این امر ضربه محکمی بر پیکر دشمن و خنثی کننده تبلیغات آنها بود. امّا پیوند نهضت حسینی با مردم تنها به زمان امام اختصاص نداشت، بلکه ندای طلب یاری را که وی در آخرین لحظات عمر شریفش بیان داشت: هل من ذاب یذبّ عن حرم رسول الله؟ هل من موحّد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجوا الله فی اغاثتنا؟ هل من معین یرجوا ما عند الله فی اعانتنا؟" 21 ".
شامل تمام کسانی می‏شود که بعد از او آمده‏اند تا ندایش را بشنوند و به یاری حسین(ع) در رسیدن به هدفش بشتابند. و همین دعوت عمومی در طول تاریخ بسیاری از افراد را بر آن داشت تا به یاری امام بشتابند و همین امر حکومتهای ستمگر بسیاری را سرنگون کرد. از اولین گروههایی که به این ندا پاسخ گفتند می‏توان گروه توابین مردم کوفه را نام برد که با پی بردن به اشتباه بزرگی که در یاری نکردن آن حضرت مرتکب شده بودند، جان خویش را در راه اهداف امام فدا کردند. بدین ترتیب امام حسین(ع) از طریق پذیرش دعوت کوفیان برای حمایت از او به صورتی که در راستای اهداف نهضت امام قرار داشت یعنی پذیرش این واقعیت که خلافت در جامعه اسلامی در زمان معصومین(ع) به آنها اختصاص دارد و مردم باید از آنها تبعیت کنند، نهضت خویش را با توده‏های مردم پیوند زد و اسنادی در تاریخ ارائه نمود که این نهضت تا چه حد در میان مردم جای دارد و تا چه حد پایگاه یزید و یزیدیان در جامعه سست است. سیدالشهدا(ع) تا آخرین لحظات عمر در موارد مختلف با این اسناد یعنی نامه‏های کوفیان علیه آنها احتجاج می‏کرد و در حقیقت این اسناد را به تاریخ عرضه می‏نمود تا جاودان باقی بماند و نشان دهد که دشمن هر چند توانسته است به زور سرنیزه مردم را تابع خویش گرداند ولی در قلوب مردم جایی ندارد. امام همچنین با دعوت افراد مختلف به یاری خویش و دعوت عمومی از تمام کسانی که سخن وی را بشنوند، قیام خویش را به قلوب تمام آزادگانی که بعد از او می‏آیند پیوند زد تا خون او که خون خداست در قلوب مؤمنان همواره بجوشد و هیچ‏گاه به سردی نگراید: ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابدا." 22 ".

مردم کوفه و قیام حسینی


اکنون به راحتی می‏توانیم پاسخ این سؤال را در یابیم که چرا امام حسین(ع) علی‏رغم هشدارهای افراد مختلف و علم خویش به روحیات کوفیان و عهدشکنی آنها دعوت آنها را پذیرفت و قیام خویش علیه حکومت یزید را به سوی کوفه جهت دهی کرد. اولین عنصر که قیام امام را به این سو کشاند، ارتباط قیام با مردم و به عبارت دیگر مردمی شدن آن است. توده‏های مردم در کوفه به رهبری بزرگانی همچون سلیمان بن صرد خزاعی، شبث بن ربعی، حجار بن ابحر، هانی بن عروه و دیگران به آن حضرت اظهار اطاعت کردند و هدف خویش را همان هدف امام ذکر کردند. یعنی آنها هم به مخالفت با حکومت یزید که حکومت فاسد است پرداختند و به همراهی با امام اقدام نمودند. این امر در حقیقت هدف امام حسین(ع) در مردمی کردن قیام خویش را تأمین می‏نمود، بنابراین امام با رعایت جانب احتیاط دعوت مردم کوفه را پذیرفت. به عبارت دیگر تنها مردم کوفه در جهت تأمین این هدف وی اقدام جدی به عمل آوردند و دیگران به هیچ وجه اقدام جدی نکردند. اگر مردم مدینه یا مکه یا بصره اینچنین اقدامی کرده بودند. آن حضرت گزینه بدیلی برای رسیدن به هدف خویش در اختیار داشت و در این صورت برای حرف نصیحت کنندگان جایی باقی می‏ماند. اما زمانی که امام جایگزینی برای انتخاب ندارد این نصیحت‏ها جایی ندارد و از این جهت است که امام به آنها وقعی ننهاد. جهت دیگری که در دعوت مردم کوفه وجود داشت و با اهداف اصلی قیام امام حسین(ع) هماهنگ بود، نحوه دعوت آنها از امام بود. آنها به عنوان شیعه و پیرو آن حضرت به او نامه نوشتند. به عبارت دیگر آنها رهبری دینی امام یعنی اختصاص خلافت به اهل‏بیت را پذیرفته بودند و این امر مهمی برای نهضت حسینی محسوب می‏شد. سلیمان بن صرد در سخنرانی خویش برای تشویق مردم کوفه به حمایت از آن حضرت می‏گوید: انّ حُسیناً قد تقبّض علی القوم بیعته و قد خرج الی مکة و انتم شیعته و شیعة ابیه. همانا حسین از بیعت با این قوم امتناع کرده است و به مکه آمده است و شما پیرو او و پدرش‏ هستید.http://www.rasekhoon.net

روز قدس سبز

روز قدس سبز

امام خمینی، در سال 58، در پی بمباران جنوب لبنان توسط اسرائیل، آخرین جمعه‌ی رمضان را به نام روز جهانی قدس نامیدند و درباره‌ی آن فرمودند:


روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است؛ روز حکومت اسلامى است. روزى است که باید جمهورى اسلامى در سراسر کشورها بیرق آن برافراشته شود. روزى است که باید به ابرقدرت‌ها فهماند که دیگر آن‌ها نمی‌توانند در ممالک اسلامى پیشروى کنند. من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اکرم(ص) مى‏دانم، و روزى است که باید ما تمام قواى خودمان را مجهز کنیم(1).


کم‌کم این سنت در کشورهای مسلمان پا گرفت و چیزی نگذشت که از دایره‌ی کشورهای مسلمان و عرب هم فراتر رفت و به عنوان روز اعتراض به صهیونیسم، در جهان قوت گرفت. و حالا مردم در کشورهای مختلف، از جمله در بزرگ‌ترین کشور ِ دست‌پروده‌ی اسرائیل، یعنی آمریکا، در این روز راهپیمایی می‌کنند و به این ترتیب انزجار خود را از آن رژیم نشان می‌دهند.


روز قدس، علاوه بر تازه نگهداشتن یاد فلسطین و ظلم اسرائیل، هر سال یاد و نام اسلام و امام خمینی(ره) را در جهان زنده می‌کند.


روز جهانی قدس سبز!امسال اما، در ادامه‌ی سوء استفاده از جریانات بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری، بعضی دوستان، این روز را به نام «روز جهانی قدس سبز» نامگذاری کرده‌اند و آن را فرصتی می‌دانند برای ادامه‌ی اعتراضات خود. اعتراضاتی که نه «جهانی» است و نه به «قدس» مربوط است! و اعلام کرده‌اند که در این روز، یک صدا فریاد خواهند زد: «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران»!


حالا بد نیست فارغ از اینکه منشأ این شعار، عوامل ناآگاه داخلی‌اند یا عناصر مغرض خارجی، یک نگاهی به آن بیندازیم.


- روز قدس، همان‌طور که از اسمش برمی‌آید، روز اعلام حمایت از فلسطین و برائت از اسرائیل است. دو نکته‌ای که شعار ساختگی سبز، فاقد آن است. «روز قدس سبز»، هیچ ربطی به «قدس» ندارد!


- روز قدس، روزی بود که توسط امام خمینی(ره) پایه‌گذاری شد. حالا از دوستان سبز باید پرسید، پیروی خط امام را از شما باور کنیم یا حذف نام امام و هدف ایشان از این روز را.


- همان‌طور که گفته شد، روز قدس، به یک روز جهانی برای اعتراض و اعلام انزجار نسبت به صهیونیسم تبدیل شده است. در حالی‌که شعار سبز، صرفا یک جمله‌ی احساسی و وطنی است و طبعا پتانسیل جهانی شدن ندارد. این شعار برخلاف آنچه که روز قدس در بطن خود دارد، گستره‌ی فراگیری ِ محدودی دارد؛ چنانکه حتی همه‌ی مردم ایران را هم دربرنمی‌گیرد و این ناشی از خردنگری و دید محدود سازندگان و پردازندگان آن است.


- باید پرسید در شعار «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران» منظور کدام ایران است؟ ایرانی که نه قوانینش را به رسمیت می‌شناسید، نه مردمش را می‌بینید و نه نظر اکثریت آنان را می‌شنوید؟ شما از کدام ایران سخن می گوئید؟

دو کوهه السلام ای خانه عشق.

دو کوهه السلام ای خانه عشق.

سلام ما به تو میخانه عشق

دو کوهه منزل و ماوای عشاق

دگر خالی شده است ازجای عشاق

دو کوهه با صفا بودی وزیبا

چرا حالا شدی تنهای تنها

دو کوهه از چه چون ویرانه هستی

 تو خالی از گل و پروانه هستی

 دو کوهه صبحگاهت باصفا بود

کلاس درس و ایثار و وفا بود

دو کوهه گو که گردانها کجایند

 مگر نزد شهید کربلایند

دو کوهه ان حسینه همت

دگر پر گشته از خاک غربت

دو کوهه کو یگانه ذوالفقارت

کجایند عاشقان بی قرارت

دوکوهه از جدایی تو فریاد

بگو باشد کجا گردان مقداد

دو کوهه قلب ما پر گشته از غم

نمی اید دگر گردان میثم

دو کوهه کن نظر بر ما چه ها رفت

بگو گردان حمزه ات کجا رفت

دو کوهه درس اموز شهامت

کجا رفت خیل گردان شهادت

دو کوهه ای محل عشق و ایثار

بود خالی دگر گردان انصار

دو کوهه  روز شب تار

 کجا برپا شده گردان عمار

دو کوهه گشته اند قربان قاسم

بسیجیان غیرتمند مسلم

دو کوهه باغ ما گردیده پرپر

کمیل و مالک و گردان جعفر

دو کوهه گشته ای خالی چو دیگر

ز گردان حبیب و هم ابوذر 

خدایا...



خدایا...

با تو گرو کشی نمی کنم

نخواهم گفت...اگر مطابق میلم رفتار کنی...از تو اطاعت

خواهم کرد...نه....نه

از تو اطاعت میکنم چون شایسته اطاعتی

...آقایی

...لارجی

لوطی هستی...

ضایعمون نمیکنی...

جنبه داری...


چه لذتی دارد حجاب

...چه لذتى دارد  حجاب!

از زبان یک خواهر دینی

نمى‏دانید؛

 واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم،

دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترین زن‏هاست را مى‏زند.


نمى‏دانید چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم:

 آقا! اینا قیمتش چنده؟

و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛

دوباره مى‏پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش‏کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بیند.

 باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى‏آیم.


نمى‏دانید؛

 واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى‏آیند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند.


نمى‏دانید؛

واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مى‏زنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه‏اى از زیبایى‏هاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیک‏ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛زیبایى از دست رفته‏تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.


نمى‏دانید؛

 واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مى‏روید و صد قافله دل کثیف، همره شما نیست.

 

نمى‏دانید؛

واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.


نمى‏دانید؛

 واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهى‏گیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.


نمى‏دانید؛

واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مى‏بینى که مى‏توانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را.

 

نمى‏دانید؛

واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى‏روید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید.


نمى‏دانید؛

 واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد این حجاب!


خواهش میکنم این مطلب رو هر جور که تونستی انتشار بده.اجرتان با خانم فاطمه الزهرا (س)

در پی رحلت حضرت آیت‌الله بهجت پیام تسلیتی از طرف رهبر معظم انقلاب اسلامی منتشر شد.

به گزارش ایسنا از پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری، متن پیام به این شرح است:


بسم‌الله الرحمن الرحیم

انالله و اناالیه راجعون


با دریغ و افسوس فراوان خبر یافتیم که عالم ربانی، فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر حضرت آیت‌الله آقای حاج شیخ محمد تقی بهجت (قدس‌الله نفسه الزکیه) دار فانی را وداع گفته و به جوار رحمت حق پیوستند. برای اینجانب و همه ارادتمندان آن مرد بزرگ این مصیبتی سنگین و ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر است. ثلم‌فی الاسلام ثلمه لا یسدها شی.

آن بزرگوار که از برجستگان مراجع تقلید معاصر به شمار می‌رفتند معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فیوضات معنوی بی پایان نیز بودند. دل نورانی و مصفای آن پارسای پرهیزگار آینه روشن و صیقل یافته الهی و کلام معطر او راهنمای اندیشه و عمل رهجویان وصالحان بود.

اینجانب تسلیت صمیمانه خود را به پیشگاه حضرت بقیه‌الله(ارواحنا فداه) تقدیم می‌دارم و به حضرات علمای اعلام و مراجع عظام و شاگردان و ارادتمندان و مستفیضان از نفس گرم و به ویژه به خاندان مکرم و آقازاده ارجمند ایشان تسلیت عرض می‌کنم و برای خود و دیگر داغداران از خداوند متعال درخواست تسلی و برای روح مطهر آن بزرگوار طلب رحمت و مغفرت می‌کنم.

والسلام علیه و رحمه الله

سید علی خامنه‌ای

27 اردیبهشت 1388

23 جمادی الاولی 1430

خلقت عالم به برکت وجود چهارده معصوم

هوالمحبوب
موجودات جهان همه از پنج نور مقدس آفریده شده اند. پیامبر اسلام در این باره چنین فرموده است:
خداوند تعالی ما اهل بیت را هنگامی آفرید که نه آسمان بر افراشته بود و نه زمین گسترده، نه عرشی و نه بهشتی و نه دوزخی. ما خداوند را تسبیح می کردیم آن هنگام که تسبیح‌کننده‌ای نبود. هنگامی که خداوند خواست جهان را بیافریند نور مرا شکافت و از آن عرش را بیافرید؛ پس نور عرش از نور من است و نور من از نور خدا است و من با برتر‌ از عرش هستم.
آنگاه نور علی بن ابی طالب را شکافت و از آن فرشتگان را آفرید؛ پس نور فرشتگان از نور علی بن ابی طالب است و نور وی از نور خداست و نور علی علیه السلام برتر از ملائکه است.
آن‌گاه نور دخترم را شکافت و از آن آسمان ها و زمین را بیافرید؛ پس نور آسمان‌ها و زمین از نور دخترم فاطمه است و نور فاطمه از نور خداست و او والاتر از آسمان‌ها و زمین است.

آنگاه نور حسن را شکافت و از آن خورشید و ماه را آفرید؛ پس نور خورشید و ماه از نور حسن است و نور وی از نور خداست و حسن والاتر از خورشید و ماه است.
آن گاه نور حسین را شکافت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید. پس نور بهشت و حورالعین از نور حسین است و نور حسین از نور خداست و حسین والاتر از بهشت و حورالعین است.
و سپس خداوند از نور حسین، ائمه دیگر را آفرید. آنها علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و حجه بن الحسن المهدی علیهم السلام اند.

امام باقر علیه السلام در حدیثی ادامه‌ی ماجرا را چنین روایت می‌فرماید:
سپس خداوند به رسولش فرمود: قسم به عزت و جلالم اگر تو و علی و خاندان شما نبودید، بهشت و جهنم و زمین و آسمان و ملائکه و هیچ مخلوق دیگری را نمی آفریدم.
ای محمد! تو خلیل و حبیب و برگزیده و محبوب‌ترین مخلوق من هستی و اولین کسی که من خلقت را با آن ابتدا کرده‌ام و پس از آن علی و بعد از او ائمه را آفریدم....»
سپس امام باقر علیه السلام فرمود:«ما علّت خلق مخلوقات و سبب تسبیح و عبادتشان هستیم. سبب معرفت خداوند ماییم. پس از آن، خداوند، نور ما را در صلب آدم علیه السلام قرار داد...»

توضیح: خلقتی که در این قبیل روایات آمده، به معنای خلقت نور و حقیقت چهارده معصوم است که قبل از حضرت آدم علیه السلام بوده است.
اما خلقت بدن های آنها همان تولد ظاهری آنهاست.

منابع:
بحارالانوار، ج 25، ص 16 تا 20.
بحار الانوار، ج 25، ص 16، حدیث 30.

شروعی مجدد

بعد از مدت ها می خواهم بنویسم از دل تنگی ها و بی قراری هایم. همیشه آرزویم بوده که بیشتر عمل کنم و تا انجا که می توانم بروم و حال می بینم که در گذشته بیشتر بی عمل بوده ام و ساکن. گرچه هیچ وقت مورد پسندم نبوده است. و اما دل تنگ و بی قرارم چون از خیل راهیان نور این بار جاماندم. آنقدر گناهکار بودم که سعادت دیدار مجدد نداشتم و همچنین نتوانستم به خودم بقبولانم که با این همه گناه بروم. آخر چه سود وقتی که می روم و خطاهای گذشته را جبران نکرده باز می آیم و شروع به خطاکاری میکنم. گرچه هزاران بار تردید رفتن یا نرفتن من رو کشت . آخر سر هم بهانه جشن بله برون خواهرم بهم کمک کرد تا تردیدها مرا رها کنند. گرچه میتوانستم در ایام نوروز بروم که نرفتم .چون....

هم اینک پشیمان نرفتن هستم و هزاران بار در هر لحظه آرزو می کنم که ای کاش حصارها را می شکستم و می رفتم . چقدر برایم تلخ و دردناک است به جمع آنهایی بروم که برایشان پیوستن به کاروان راهیان نور آرزویی بس محال بود و رفتند اما من که برایم همه چیر مهیا شده بود ماندم و بیشتر از پیش اسیر شدم. آری من اسیر متعلقات دنیوی شدم . ای کاش می رفتم. . اینک پشیمان لحظه های رفته ام. لحظه هایی که عقب بر نمی گردند . داغ این رفتن فقط با رفتن مجدد در امسال جبران می شود. البته اگر گذران عمر اجازه دهد.

برای سال جدید یک تصمیم مهم گرفته ام که دیگر کمتر  در جمع بگویم و بیشتر عمل کنم و همچنین کمتر ساکن باشم . این آرزوی دیرینه را یا الان بدان جامه عمل می پوشانم و یا هیچ وقت دیگر.

قرآن ! من شرمنده توام اگر...


قرآن ! من شرمنده توام اگر  از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .


قرآن ! من شرمنده توام اگر  ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته ، قرآن ! من شرمنده توام اگر ‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،‌یکی به خود میبالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...

 

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

 آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

عصر غربت شهدا

عصر غربت لاله هاست ، اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید  از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و سکوت 

 ما بعد از شما هیچ نکردیم ، چفیه هایتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم .

پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است .

کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود و دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید چرا آلاله آنقدر سرخ است

چرا کسی نپرسید مزار باقری کجاست ؟؟؟

چرا وقتی گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین ( ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد

چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید

چرا نمی دانیم شیمایی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است و چطورمی شود یک عمر با درد زیست

نمی دانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!!!

ای شیهدان ما بعد از شما هیچ نکردیم

آن ندای یاحسین ( ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد .

یادتان هست که گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم .

ما امانت دار خوبی نبودیم و خونتان را فرش راه رهگذاران کردیم .

یادتان هست هنگامی که گفتید :

رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگویید که بر یاران خمینی ( ره ) چه گذشت

آری بسیجیان و  شهیدان زنده امروز ما می دانیم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید. می دانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید

ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم

و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم

تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست

و تا شما هستید تنها عشق تنها میاندار این عرصه است ..........

به نقل از سید محمد باقر محمودی

http://www.cloob.com/profile/blog/one/username/dostan_art_2006

نمیدانم از چه بگویم از عشقم یا از گناهانم .

هوالمحبوب

نمیدانم از چه بگویم از عشقم  یا از گناهانم .از اینکه باید هر روز بیشتر به اونهایی که رفتم سخن بگویم یا از از گناهانی که من رو اسیر خودشون کردند. چقدر دلم میخواست الان ماه رمضان بود تا بهتر میتونستم تنفس کنم. این هوا برایم آلوده هست. مردن در این هوا ننگ هست . خدایا خودت کمکم کن تا به سرمنزل مقصود تو برسم.

سردار جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان


ردپای آذرخش

میخواستم از حاج احمدمتوسلیان بگویم ولی نتوانستم . پس به هر کس که اینو میخونه توصیه میکنم که به قدر فهم خودش سعی کنه اونو بشناسه. به قول یکی از دوستان حاج احمد که میگه :حاج احمد تعریف شدنی نیست . حاج احمد رو باید حس کرد .ما چه کرده ایم برای معرفی حاج احمد به مملکتمون به بچه های دانش آموزمون  . بچه های دانش آموز ما متاسفانه الگوهای غربی رو خیلی بیشتر از حاج احمد و حاج همت . رضا چراغی و بروجردی می شناسن و این کوتاهی از ماست .

شهید آوینی : قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. این سخنی هست که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد و تو ای انکه در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته ای  و اکنون در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت پای به سیاره زمین نهاده ای ناامید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون  توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای ارادت بگشایی و از خود و دل بستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین یا زمان  و لامکان  ولایت  ملحق شوی   و فراتر از زمان و مکان خود را به قافله سال شصت و یکم هجری  برسانی  و  در رکاب امام عشق به شهادت رسی .

دیریست آوازهای من از نغمه ساز تو آغاز می شود و از دوریت  گلواژه های اشک از ابرهای حنجره ام لب باز میکند.

ای گمشده ای دورتر زه خاطرات کودکی

اینک میان جنگل فراق تو این ساز خسته ام دیوانه وار آوازهای بیقراری را بر زین بالهای خاطره ام رم میدهند من میمانم من میمانم با نام تو با یاد تو با روزهای  دیدنت با روز سخت رفتنت و باز می بینمت به روی زلف باد که به دوردست ها خیره گشته ای  و ابرهای سوگوار به روی شانه های تو  سرود گریه ساز کرده اند.

نرو بمان نرو بمان برای روزهای خستگی برای روزهای پرخیال شب بمان برای  روزهای  پر خیال شب بمان .

در ضمن سعی کنید لوح فشرده ردپای آذرخش که به صورت فیلم مستندی از زندگی حاج احمد می باشد را حتما تهیه کرده و ببینید.

منبع : لوح فشرده ردپای آذرخش

شکست حصر آبادان

شکست حصر آبادان

به فرمان امام خمینی (ره)، رزمندگان دلیر اسلام، در عملیاتی سریع و هماهنگ علیه مواضع ارتش اشغالگر عراق، موفق به شکستن حلقه محاصره شهر آبادان شدند. این شهر از ابتدای جنگ تحمیلی به مدت حدود یک سال، در محاصره نیروهای نظامی عراق بود و به خاطر وجود استحکامات متعدد دشمن، شکست محاصره آن بسیار دشوار به نظر می رسید. اما رزمندگان اسلام در عملیات ثامن الائمه با رشادت، این محاصره را شکستند و اولین پیروزی بزرگ خود را در جنگ به ثبت رساندند.

عملیات بزرگ ثامن الائمه با رمز نورانی «نَصر من الله و فتح قریب » در جبهه جنوب شرق و شمال آبادان در شرق رود کارون در وسعت 150 کیلومتر مربع از 5 مهر 1360، با هدف شکست حصر آبادان و با همکاری ارتش و سپاه انجام شد. بدین ترتیب، اولین همکاری سپاه و ارتش در این عملیات و در مقیاس وسیع به منصه ظهور رسید و تحقق یافت.

نتایج عملیات بزرگ ثامن الائمه:

تلفات نیروی دشمن: 1800 نفر اسیر, 1500 تا 2000 نفر کشته و زخمی؛ سایر نتایج: آزاد سازی 150 کیلومتر مربع از خاک میهن اسلامی شامل دو جاده استراتژیک اهواز ـ آبادان ـ ماهشهر ـ آبادان و خروج شهر آبادان از محاصره؛ تجهیزات و امکانات: تانک و نفربر: 90 دستگاه انهدامی و 160 دستگاه اغتنامی، خودرو: 100 دستگاه انهدامی و 150 دستگاه اغتنامی و ....


این روز عزیز مبارک باد.

علی تنهاست.

"...از این دردناکتر ٬ اینکه علی در میان پیروان عاشقش نیز تنهاست!در میان امتش که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخش را به علی سپرده است ٬ تنهاست.او را همچون یک قهرمان بزرگ ٬ یک معبود و یک الهه میپرستند ٬ اما نمی شناسندش و نمیدانند که کیست؟ دردش‏ چیست؟حرفش چیست؟رنجش چیست و سکوتش چراست؟ در زبان فارسی ما هنوز نهج البلاغه ای که مردم بخوانند وجود ندارد! تنهایی مگر چیست؟ از تئاتر نویسی مانند برشت حداقل ۵ اثر که به فارسی بسیار خوب ترجمه شده می توان نام برد٬ اما هنوز پس از گذشت قرنها سخن علی به زبان فارسی که نسل ما بخواند و بفهمد وجود ندارد٬ و هنوز ملتی که تمام هستی اش را در راه علی نثار کرده از او کلمه ای و سخنی درست نمی شناسد.


 

 این است که علی در اوج ستایشهایی که از او می شود مجهول مانده است.


 

درد علی دو گونه است:یک درد٬دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند و درد دیگر دردیست که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و به ناله در آورده است.


 

ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس میکند.


 

امّا این درد علی نیست!


 

دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است٬ تنهایی است...که ما آنرا نمی شناسیم!


 

باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را...


 

 که علی درد شمشیر را احساس نمی کند٬و...ما...


 

 درد علی را احساس نمیکنیم..."

"قسمتی از جزوه علی تنهاست-دکتر علی شریعتی"

التماس دعا

رمضان به سرعت در شتاب است.

هوالمحبوب

از چه بگویم. از درد زمانه یا از قصه تنهایی آدمها. از آرزوهایی که عقیم میمانند یا .... در این میان شتاب رمضان برای اتمام دهه اول خیلی زیاده. چرا  همیشه خوبها آروم میان بی رنگ میمونن و بی صدا میرن.درست مثل ماه  رمضان. چقدر بارها از لذات معنوی ماه  رمضان شنیدیم و هنوز درکش نمیکنیم. مثلا آیا به این فکر کردیم که چرا هی میگن رمضان ماه میهمانی خداست. کدم مهمونی کدوم خونه؟ کدوم یک از ما اینو درک کرده. عزیزی میگفت: میدونید چرا ما لذات معنوی رو درک نمیکنیم. برای اینکه دنیامونو محدود کردیم و محدود زندگی میکنیم. مثل بچه در شکم مادر که هر چه بهش بگن بیرون از شکم مادر خورشید ماه ستارگان شب و روز است یه این همه نعمت هست و اون بعد ها درک میکنه ما هم مثل اونیم. ولی یه تفاوتی با اون  بچه در شکم مادر داریم و اون اینکه اون بچه بعد از درک این دنیا ازش استفاده میکنه  ولی ما بعد از درک همه لذت های معنوی که چه ها  را ازدست دادیم دیگه نمیتونیم ازشون استفاده کنیم.خدا کنه تا آدم نشدیم این دنیا به ما رو نکنه.

والسلام

۱۷ شهریور ۱۳۵۷ (جمعه سیاه)

۱۷شهریور مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای ۱۷شهریور مکرر شهدای کربلا و مخالفان ملت‌ها مکرر یزید و وابستگان او هستند. امام خمینی (ره)


با گسترش دامنه انقلاب و تظاهرات مردمی در شهرهای مختلف دولت جمشید آموزگار مجبور به استعفا شد و محمدرضا شاه، جعفر شریف امامی را که از سران فراماسونری و 15 سال رییس مجلس سنا بود به قصد کنترل اوضاع ، مأمور تشکیل کابینه جدید کرد. رژیم شاه با این تغییر و تحول و اعلام سیاست آشتی ملی و احترام به روحانیت، سعی داشت اوضاع را کنتر ل کرده و از خشم و نفرت عمومی بکاهد؛ اما، هوشیاری حضرت امام خمینی (ره)‌ باعث شد که ایشان طی پیامی خطاب به ملت ایران نقشه رژیم را رسوا و مردم انقلابی را بیش از پیش آگاه و خروشان نمایند. به این ترتیب در ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ که مصادف با روز عید فطر بود راهپیمایی تاریخی و عظیمی برپا شد. این تظاهرات در روز ۱۶ شهریور ماه بار دیگر تکرار شد و در بین مردم اعلام شد که صبح روز بعد، یعنی ۱۷ شهریور ماه در میدان و خیابان ژاله (شهدا) تجمع صورت خواهد گرفت.
در اولین ساعات جمعه ۱۷ شهریور ماه، رژیم شاه توسط ارتشبد غلامعلی اویسی فرماندار نظامی تهران اعلام حکومت نظامی کرد؛ اما مردم در میدان ژاله (شهدای کنونی)‌ تجمع کردند و ناگهان با دیدن تانک‌ها و زره‌پوش‌های نظامی و مأموران مسلسل به دست حکومت نظامی غافلگیر شدند. مأموران مسلح پس از چند بار اخطار از زمین و هوا جمعیت را ناجوانمردانه هدف رگبار قرار دادند و مردم بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند. عده زیادی از مردم در این روز توسط دژخیمان رژیم به شهادت رسیدند، اما این حادثه نقطه عطفی جهت افزایش خشم و اعتراض عمومی مردم و رسوایی بیش از پیش رژیم گردید و در تاریخ ننگین ستم‌شاهی به عنوان جمعه سیاه و جمعه خونین برای همیشه باقی ماند.

اعجاز ذکر قنوت(ربنا اتنا....)

هوالمحبوب

کسی که هم دنیا را میخواهد و هم آخرت را  قسمت اصلی آیه 201 سوره بقره را بخواند.

التماس دعا.

رمضانی دیگر

بنام خدا

سلام

همیشه انتخاب با خودمون بوده ، راست یا چپ ، دنیا یا آخرت ، و روزه داری یا بی تفاوتی !. چقدر قشنگ خدا گفته : همه چیز را زوج زوج آفریدیم بلکه پند گیرید. از ماه رمضون هم دو جور میشه بهره برد ، میتونی از همه چی دل بکنیو فقط یه خدا نزدیک شی ، و هم میتونی عین بقیه ی آدما یا مثل سالای پیش سه شب گریه کنی و الهی العفو بگی به این امید که خدا از سر تقصیراتت بگذره. این دو راه زمین تا آسمون فرق دارن ، اگه میخوای روش دومو انجام بدی که معلومه آخرش چی میشه ! تا یه مدت داغیو گناهی انجام نمیدی چون تازه طلب استغفار کردی ، اما بعد یه مدت دوباره همه چی یادت میره تا زمانی که شب قدر سال بعد برسه و دوباره بگی الهی العفو !. اما راه اول ، انقدر شیرین و لذت بخشه که نمیشه توصیفش کرد ! ، فقط با یه مثال فرق این دو راهو میگم : میتونی یه تخت سنگ باشی ، یا یه باغ !. خدا بارون رحمتشو فرو میریزه ، جایی که هم باغ وجود داره هم تخت سنگ ، بارونه خدا گرد و خاک روی سنگ رو میشوره ، تخته سنگ پاک پاک میشه ، جوری که انگار تاحالا هیچ وقت گرد و خاکی روش نشسته. اما بعد یه مدت دوباره طوفان میشه و تخت سنگ میره زیر غبار. اما یه باغ وقتی که بارون میباره جوون میگیره ، انگار دوباره زنده میشه ، میشه یه گلستان ، گلستانی که اگه همیشه ازش مراقبت کنی بهت میوه و گلهای تازه میده.حالا میتونی توو این ماه هم نقش یه تخت سنگو بازی کنی و هم یه باغ ، به جفتشون یه اندازه بارون میباره ، اما به نظرت کدومشون بیشتر بهره میبرن؟

پیامبر اکرم (ص) : رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

(بحار الانوار،ج93،ص342)

ایشالا  روزه و نمازای هممون مغفرت و رحمت خدا رو سبب شه16.gif...

یا حق

دوستان عزیزم منتظرنظرات شمادر وبلاگم هستم!

شاید این جمعه بیاید شاید

ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه تو کدام آینه ای ؟ صل علی آیینه تو کدام آینه ای ، ای شرف الشمس غریب که زد از دوری دیدار تو چشمم پینه از همه آینه ها چشم رها کرده تری می زنند آینه ها سنگ تو را بر سینه لوح محفوظ خدا! آینگی کن یک صبح که جهان پر شده از آتش و کفر و کینه در همه آینه ها نام تو را کاشته ایم ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه. التماس دعا از همه 

آماده گی برای ماه مبارک رمضان

هوالمحبوب

به نیمه های ماه شعبان رسیدیم و من در خودم نشانی از آماده شدن برای ماه عظیم رمضان ندارم چون زنگار گناهان دلم را کثیف کرده است. وقتی میخواهم مناجات شعبانیه را بخوانم تعجب میکنم چون هر دعایی اولش با ذکر و یادآوری شکوه و عظمت خداوند شروع میشود و تقریبا یک سوم دعا اینگونه هست  و در ادامه یادآوری گناهان بنده و نعمت های خدا میشود و در پایان توبه و استغاثه به درگاه خداوند میشود مثا دعای کمیلو.... ولی مناجات شعبانیه فرق میکند جور دیگه ای شروع میشود برای کسان بخصوصی میباشد بله درست است برای کسانی هست که آماده ماه مبارک رمضان هستند. یعنی باید در ماه شعبان آماده باشی نه اینکه چند روز مانده با آخر ماه به فکر ماه رمضان باشی. خدایا من چقدر دارم ضرر و زیان میکنم خودت کمکم کن به حق فاطمه الزهرا س .از همه خوانندگان التماس دعا دارم.

عظمت

خداوند عظیم نیست او عظمت است . خدا مهربان نیست او مهربانی است . خدا عاشق نیست او عشق است. و این عظمت و مهربانی توسط ما فرصت حضور می یابد . وقتی دست ناتوانی را می گیریم و یا با عشقی خالصانه به حرفهای انسانی تنها و درمانده گوش می سپاریم ، گره از کار کسی می گشاییم ، پروردگار مجال حضور بر زمین یافته است. جهان در انتظار ظهور همه ماست. کار خدا خلق انسان بود و رسالت انسان تجلی خداوند بر زمین . انسان نردبانی است که از طریق آن خداوند از فراز آسمان بر زمین گام می نهد . ما عظیم تر از آنی هستیم که می پنداریم. به خاطر داشته هایت به تو تبریک میگم. تو همه چیز داری. همه چیز خوب برای یه زندگی خوب.

onh

بچه بودم فکر می کردم خدا هم شکل ماست ........ مثل من، تو، ما، همه، اونیز موجودی دوپاست
در خیال کوچک خود فکر می کردم خدا ............... پیرمردی مهربان است وبه دستش یک عصاست
مثل آقاجان به چشمش عینکی دارد بزرگ ................ با کلاه وساعتی کهنه که زنجیرش طلاست
یک کت وشلوار می پوشد به رنگ قهوه ای ........... حال وروز جیب هایش هم همیشه روبه راست
فکر می کردم که پیپش را مرتب می کشد ...................... سرفه های او دلیل رعد وبرق ابرهاست
گاهگاهی نسخه می پیچد طبابت می کند ................. مادرم می گفت او هر دردمندی را دواست
فکر می کردم که شبها روی یک تخت بزرگ ................ مثل آدمها ومن در خوابهای خوش رهاست
چندسالی که گذشت از عمر من، فهمیده ام .................... اوحسابش از تمام عالم وآدم جداست
مهربانتر از پدر، مادر،شما،آقابزرگ ...................... اوشبیه هیچ فردی نیست، نه! چون او خداست

پیوند محمدی (ص)


پیوند ، یک پوست است از درخت محمد و آل محمد (ص) . نور را بر می دارند و می چسبانند به بدن های ما. بدن ما چوب است ، این پوست را که می گذارند روی آن ، این چوب جان می گیرد و جوانه می زند . جوانه که زد، گل محمدی می شود. از داخل، بدن من بود، ازبیرون محمد (ص) شد.
آن وقت همه محمدی ها جمع می شوند دور انسان. هرکه بو بکشد، بوی محمد (ص) را استشمام می کند.همه ی مومنین جمع می شوند و دور هم و با همدیگر قاطی می شوند. تازه باغبان هم خودشان هستند. خودشان پیوند می کنند. خودشان ندا کردند.
(( اشهد ان لا الله الا الله ))،(( اشهد ان محمدا رسول الله )) ندا کردند و خودشان را نشان دادند.
کتاب طوبای محبت 2 از مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی

یادی از خادم اهل البیت-جعفر قاسملو

هوالباقی
دیروز مراسم تشییع جنازه یکی از بچه های هیات بود. مرد واقعا نازنینی بود. فکر نمیکنم خنده هایش هیچ گاه از یادم برود. مردی که واقعا دوستش داشتم.هیچگاه شب عاشورای سال 86 یادم نمیره.تا نزدیکی های سحر نشستیم دور هم و با هم از هر دری سخن گفتیم. واقعا حیف شد. خداوند به خانوادش صبر عنایت کنه. امروز مراسم خاک سپاری اونه. آنقدر صبر کردند تا مادر و خواهرش که جزء کاروان راهیان نور بودند برگردند.خدایا راضی هستیم به رضایت.
یاد و نام خادم  امام حسین ع جناب آقای جعفر قاسملو گرامی باد. برایش آیت الکرسی میخوانم.
ان شاالله که الان سر سفره سیدالشهداء به فیض رسیده اند. روانش شاد.

میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع)

هوالمحبوب
میلاد سراسر نور پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی (ص) و همچنین امام جعفر صادق (ع) بر همگان مبارک باد.

عملیات غرور آفرین فتح المبین

انا فتحنا لک فتحا مبینا
عملیات فتح المبین
رمز عملیات : یا زهرا(س) یا زهرا(س) یا زهرا(س)
تاریخ : 61/1/2 الی 61/1/10
وسعت منطقه عملیات : 2500کیلومتر
اهداف : آزاد سازی منطقه وسیع غرب شوش و دزفول و جاده اهواز- شوش – اندیمشک و جاده اندیمشک – دهلران و شهرهای شوش ٬ اندیمشک و دزفول از زیر آتش مستقیم دشمن ٬ آزاد سازی سایت 4 و 5 رادار ٬ ارتفاعات میشداغ ٬ شاوریه و ده ها روستا و ...
نتایج : تامین کلیه هدف ها از جمله آزادسازی 2500 کیلومتر مربع از خاک ایران و عقب نشینی دشمن تا پشت رودخانه دویرج و همچنین
الف – تجهیزات منهدم شده دشمن : 18 فروند هواپیما ٬ 3 فروند بالگرد ٬ 361 دستگاه تانک و نفربر ٬ 500 قبضه توپ ٬ 200 خودرو و 30 ماشین آلات مهندسی
ب _ یگان های منهدم شده دشمن : کشته یا مجروح شدن بیش از 25000 تن ٬ اسارت 15000 تن از افراد دشمن و انهدام چهار لشگر.
غنایم : 150 دستگاه تانک ٬ 170 دستگاه نفربر ٬ 500 دستگاه خودرو ٬ 165 قبضه توپ و مقدار زیادی سلاح سبک و نیمه سنگین و انواع مهمات
یاد دلاور مردان عملیات فتح المبین را گرامی می داریم و بر روح امام (ره) و تمامی شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به خصوص عملیات فتح المبین سلام و صلوات می فرستیم.

یادی از شهیدان

هو المحبوب

ای خدا٬ ما را ببخش به خاطر شاکر نبودنمان

ما را ببخش به خاطر قدردانی نکردن از نعمت هایت

ببخش ما را به خاطر بی اعتنائی به احکام و دستوراتت

ببخش به خاطر فراموش کردن خودمان که چه بودیم وچه شدیم و چه خواهیم شد.

قسمتی از وصیت نامه شهید محمدحسن اصغری نوین فر

تبریک سال نو

این یادداشت رو بعد از تحویل سال نو بخون .باشه


نخون........................................

نخون....................................


نخون ............................................

میگم نخون بچه...................................... :


عیدت مبارک. یادت باشه من اولین نفر بودم که عیدو بهت تبریک گفتم

امام علی ع : هر روز که در آن معصیت خدا نباشد عید است.

من فقط یه گدای گناهکارم.

هوالمحبوب
آخرین ساعات سال 1386 نیز رو به اتمام است و من هنوز در اندیشه زمستانم. انگار آمادگی وارد شدن به بهار را ندارم. اینجا همیشه بهاره ولی دل من همیشه زمستانه . انگار ذوق نوشتن هم تو وجودم رو به اتمام هست.خدایا کمکم کن تا تو را دریابم.
سالی که رو به پایانه سالی پر از خیر و برکت بود ولی من نتونستم پس اندازی داشته باشم.میدونم یه چیزی تو زندگی کم دارم یه عشق دنیوی . بالاخره این یکی را در سال آینده پیدا میکنم.بهار داره به من لبخند میزنه. چه بخواهم و چه نخواهم تا ساعاتی دیگر من در آغوش بهار خواهم بود.بهار نوید روزهای خوب برای من و یک شروع دوباره برای همیشه هست.امیدوارم که در این شروع دوباره بهار بتونم بهاری بیاندیشم.
پس به یاد روزهای خوب برایتان آرزوی صحت سلامتی و توفیق بیش از پیش از خداوند خواستارم . صمیمانه ترین تبریک های من را به مناسبت آغاز سال نو پیشاپیش پذیرا باشید. دوست تان دارم.خداحافظ.

وظیفه ای برای <<ندای وظیفه>>Call of duty 4

هوالمحبوب
چرا کسی درباره بازی های رایانه ای ضد اسلامی و ضد ایرانی موضع نمی گیرد؟
وظیفه ای برای <<ندای وظیفه>>
Call of duty 4 سری چهارم از بازی موفق <<ندای وظیفه>> است که ٬ برای کنسول های play station3 و xbox 360 و همچنین pc عرضه شده است . سری های قبلی این بازی در مورد جنگ جهانی دوم و مبارزه با نازی ها بود ٬ اما تغییر سلیقه مخاطبان شرکت ward infinity را بر آن داشت تا به سراغ سوﮋه ای جدید برود ٬ جنگ عراق ٬ مسلمانان و حمله های هسته ای.
ward infinity شرکتی نوپاست که تنها 4 بازی ارائه کرده است . بازی ندای وظییفه 4 (Call of duty 4) پیش از عرضه در بازارهای جهانی٬ تبلیغات زیادی را در سایت های تخصصی بازی به راه انداخته بود. گرافیک بسیار بالای بازی توجه تمامی بازی بازها را به خود معطوف کرد و از آن به بعد بود که فیلم های تبلیغاتی این بازی تمامی سایت های تخصصی بازی را پر کرده بود و اکثر این سایت ها پیش بینی می کردند که این نسخه از بازی عنوان بهترین بازی سال را از آن خود خواهد کرد.
<<ندای وظیفه4>> چیست؟
داستان این بازی در سایت رسمی بازی چنین آمده است.
((یک ناسیونالیست روسی به نام ((عمران زاخایف )) تصمیم دارد تا سرزمینش را به حالت زمان اتحاد جماهیر شوروی بازگرداند. زاخایف می داند که ایالات متحده به او اجازه چنین کاری را نخواهد داد. بنابراین او طرح کودتایی در خاور میانه را با همکاری متحدش ((الاسد)) می ریزد تا توجه آمریکا را از روسیه به جای دیگر منحرف کند. نیروهای این دو٬ نام مستعار ((چهار سوار)) را برای خود می گزینند. اما نیروهای آمریکایی و انگلیسی تحرکات زاخایف را تحت نظر دارند و از منظور اصلی او مطلع می شوند. در حین جنگ ٬ سلاح اتمی به سرقت رفته از روسیه ٬ بر علیه نیروهای آمریکایی مستقر در خاورمیانه به کار می رود. این داستان از زبان یک فرمانده جنگ انگلیسی نقل می شود. در این بازی فلاش بکی به 15 سال قبل در چرنوبیل هم زده می شود....
منطقه عملیاتی مرحله اول بازی مکانی در عربستان است که با بزرگ نمائی نقشه منطقه ٬ وارد بازی می شویم. این مرحله از جایی آغاز می شود که نیروهای آمریکایی در عملیاتی به اسارت نیروهای عرب در می آیند و آنها هم با نهایت خشونت و پس از ضرب و شتم بسیار٬ آنها را در صندلی عقب ماشینی جای می دهند. نکته مهمی که در ماشین جلب توجه می کند فشنگی است که از آیینه ماشین آویزان است و به این سمت و آن سمت می رود. محیط منطقه کاملا اسلامی است و دیوارهای گلی و نوشته های عربی روی آن کاملا از یک منطقه عربی حکایت می کند. در حین عبور از خیابان اعرابی را میبینیم که با همدیگر درگیر شده در خیابان ها به کشتار همدیگر مشغولند.
در مراحل نخست بازی متوجه می شویم که طراحان بازی ٬ به عربستان و خطر مسلمانان نیز کفایت نکرده ٬ دامنه بازی را به کشورهای آذربایجان ٬ ازبکستان و پاکستان نیز می کشند ٬ اما از همه جالب تر کشیدن دامنه این جنگ به ایران است. این مرحله در شهری نزدیک مرز ایران و عراق رخ می دهد و نیروهای آمریکا و انگلیس برای عملیاتی به این منطقه می آیند که اسیر حربه ایرانیان می شوند و آن چیزی نیست جز بمب هسته ای.
صحنه انفجار بمب هسته ای و استفاده از آن برای غلبه بر آمریکا و انگلیس نکته ای بود که در تمام تبلیغات این بازی به تصویر کشیده شده بود و تمام بازی بازها در انتظار رسیدن به این مرحله بوده اند. گرچه شاید برخی مصلحت اندیشی ها باعث شد که در این بازی به جای نام ایران در منطقه عملیاتی نام خاورمیانه بیاید اما نشان دادن های مکرر نقشه و علامت های خطر بمب هسته ای جای هیچ شکی را برای هیچ بازی بازی باقی نمی گذارد که این جهنم ٬ ایران است.
ساخت چنین بازی هایی اصلا عجیب نیست. چون آنان دشمن هستند و از تمام نیروی خود برای جنگ با ما استفاده می کنند ٬ اما نکات عجیب این هاست.
1. چندین شرکت توزیع بازی های رایانه ای در کشور همزمان با ارائه بازی در بازارهای اروپا و امریکا نسخه قفل شکسته بازی را با قیمتی اندک عرضه کردند. آیا آنان از مطالب بالا بی خبر بودند؟ البته وقتی پای سود اقتصادی به میان می آید این مورد چندان عجیب نیست.
2. در کلوپ ها و وبلاگ ها ی ایرانی در مورد این بازی هیچ نوشته ای درباره موارد ضد اسلامی و ایرانی این بازی وجود ندارد٬ یعنی از بین این همه بازی باز که این بازی را انجام داده اند هیچ کدام به رگ غیرتشان برنخورده است ؟ البته یادم رفته بگویم که این روزها دفاع از دین و ملیت نوعی تحجر است. بازی است دیگر٬ زیاد سخت نگیریم...
نکته مهم دیگر اینکه در بسیاری از وبلاگ های خارجی ٬ در مورد این بازی بحث شده که آیا این بازی ضد اسلامی است یا خیر و بسیاری از افراد غیر مسلمان در دفاع از اسلام و مسلمانان نوشته هایی دارند ٬ این هم جهت برخوردن به رگ غیرت ما...
3. الحمدلله هیچ نظارتی بر ارائه بازی های رایانه ای در ایران صورت نمی گیرد و اگر هم صورت بگیرد داد و فریاد همه بلند است که دیگر چرا بازی ها را سانسور می کنید. کشورهای بسیاری از ارائه عنوان های خاصی از بازی ها در کشورشان جلوگیری کرده اند. به عنوان مثال ٬ پخش بازی مانیا در ایتالیا ممنوع شد ٬ اما در کشور ما انواع بازی های خشن و مستحجن به راحتی ارائه می شوند.
سخن آخر
از خودمان خوشم می آید ٬ پوستمان خوب کلفت شده است. اصلا انگار اگر خدای نکرده روزی بیاید که به اسلام و مسلمانان و ایرانیان فحش ندهند خواب مان نمی برد. پس خیال مان راحت که اینقدر از این بازی ها ارائه شده یا در نوبت پخش هستند که میتوانیم راحت بخوابیم. شب به خیر.
منبع ماهنامه دانشجویی پرسمان www.porsemam.net

برگشت از سرزمین نور و مشهدالشهداء

هوالمحبوب
ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده است می داند ارزش یک ماه را مادری که یک فرزند نارس به دنیا آورده است می داند. ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می داند. ارزش یک ساعت را قاتلی که در انتظار حکم است می داند. ارزش یک دقیقه را کسی که از قطار جا مانده است می داند و ارزش یک ثانیه را آن کس که از تصادف مرگبار رهیده است می داند. هر لحظه گنجی بزرگ است. آنرا از دست ندهیم. باز به خاطر بیاوریم که زمان به خاطر ما متوقف نمی شود. دیروز به تاریخ پیوست فردا معما و چیستان زندگی ماست و امروز تنها سرمایه حقیقی و درست ماست.
در زندگی خود عنصر زمان را آرام آرام به عنوان یک عنصر مطرود یا مجهول تبدیل کرده ایم. گویی زمان درازی بر ما گذشته و زمانی طولانی نیز بر ما خواهد گذشت و ما در این زمان زندگی می کنیم.
اگر بگوییم وقت زیاد است و همچنان وقت داریم زمانهای کوتاه و نقص ها و کمبودها را می پوشانیم ولی این یک تلقی واقعی نیست. ما در یک زمان بسیار محدود زندگی می کنیم و معلوم نیست کوتاهی ها مداوم باشد و معلوم نیست...ومعلوم نیست.... از الان دل تنگ سفری دوباره به سرزمین نور و مشهد الشهداء هستم و معلوم نیست که دوباره بتوانم و بروم یا نه.
هر چه سعی کردم نتوانستم به صورت جداگانه در خصوص بازدید از مناطق دفاع مقدس حرفی بزنم . فقط یک جمله میتونم بگم ((جبهه های ما جز تکرار عاشورا در کربلایی دگر نبود))

لحظه شماری

هوالمحبوب
لحظه ها را می شمارم تا آن لحظه مورد نظر زودتر برسد. آری من عازمم. عازم کربلای ایران. واز این میترسم که نتوانم خودم را برسانم. عازم شلمچه -دوکوهه0دهلاویه-فکه-اروند رود-چزابه-نقطه صفر مرزی-هویزه-بستان و...
اه که چقدر غریب است این فکه. ادم همیشه اونجا حس میکنه یه غم عجیبی سراسر وجودشو فراگرفته.
من میخواهم که عاشق باشم. عشق زمینی به آسمانی.یعنی میشه؟ خدایا کمکم کن.